یامعین الضعفاء |
تشنه بودم.نشسته بودم کنارامام.خجالت می کشیدم بگویم تشنه ام.امام آب خواست.آوردند.جرعه ای نوشید.رو به من گفت:ابوالهاشم،ابش گواراست،بخور.خوردم.همه اش را.دوباره تشنه ام شد.بیشترازقبل.امام آب خواست باکمی آردوشکر.آوردند.شربتی درست کرد.دادبه من.گفت:این شربت رابخورعطشت خوب می شود. بحارج41
[ یکشنبه 90/6/20 ] [ 6:10 عصر ] [ فولادپور ]
|
||